يكي از مشكلاتي كه امروز جوامع أهل سنت گرفتار آن هستند، در فقه أهل سنتي كه برخاسته از گفتار ابوهريره و عايشه است، اين است كه:
اگر چنانچه يك بچه، يك قطره شير از يك خانمي بمكد، اين بچه براي آن خانم محرم ميشود و با بچههاي آن زن، خواهر و برادر ميشود.
1- تمام فقهاي مذاهب اربعه، فتوا دادهاند كه با نوشيدن يك قطره شير، قانون رضاع سرايت ميكند. اينها ديدند كه با اين وضع، سنگ روي سنگ بند نميشود. علم روز هم يك قطره شير را مؤثر نميداند. آقاي شيخ شلتوت، رئيس دانشگاه الأزهر و مفتي اعظم مصر فتوا داد:
من شخصا دليل شيعه را قويتر دانسته و بر طبق رأي شيعه در اين سمت فتوا ميدهم. زيرا عنوان "أمهات اللائي ارضعنكم(نساء/23)" در قرآن، مدتي را ميطلبد تا مفهوم مادري بر اين بچه صدق كند و با يك قطره شير خوردن، عنوان مادري صدق نميكند. سخن امام صادق (عليه السلام) ميگويد يا بايد به قدري بخورد كه از شير اين مادر، گوشت و استخوانش روئيده شود، يا 24 ساعت پي در پي چيزي نخورد و فقط شير بخورد و يا 15 مرتبه شير كامل با شكم سير در او تأثير بگذارد.
ميگويد به نظر من اين فقه شيعه برخاسته از مكتب امام صادق (عليه السلام)، با قانون روز و براي رفع مشكلات جامعه بهتر است.
مجله رسالة الإسلام، چاپ قاهره، شماره2، سال11، ص218
2- آقايان أهل سنت ميگويند اگر كسي در يك جلسه، به خانمش بگويد: "طلقتك ثلاثا"، ديگر تمام است و اين خانم بر او حرام ابد شده و اگر بخواهد با او زندگي كند، بايد آن زن با (مُحَلِّلْ) مرد ديگري ازدواج كند و همبستر شود و از او طلاق بگيرد تا بتواند با آن مرد اول مجددا ازدواج كند.
اين خيلي عجيب و زشت است. البته در زمان گذشته، چند بار اين محللها آمدند و آن زن ديد كه اين محلل از شوهرش بهتر است. گفت من ديگر به آن شوهر اولم برنميگردم و با همين محلل زندگي ميكنم. در تهران يك آدم نابينايي را پيدا كرده و به عنوان محلل معرفي كردند. حتي معروف شده بود به عنوان محلل، چون چيزي را نميديد.
اين قضيه باعث شد تا در مصر به اين نتيجه رسيدند كه سه طلاقه در يك مجلس، مشكلاتي را در بر دارد. دنبال راه گريز بودند و ديدند كه فقه أهل بيت (عليهم السلام) اين را باطل ميداند و بايد سه مرتبه ازدواج كند و سه مرتبه طلاق دهد. خداوند هم گفته كه حالا كه زندگي بازيچه شده و طلاق زياد شده، بايد همسرش با مرد ديگري ازدواج كند و همبستر شود و از او طلاق بگيرد تا بتواند مجددا با او ازدواج كند. در سال 1329 در مصر، ماده سوم از قانون 25 تصريح دارد كه فقه اماميه و شيعه برخاسته از أهل بيت (عليهم السلام)، قانون درستي است و از ساير روايات بهتر است، لذا اين را تغيير دادند.
احكام العسرة، ص 489
در ماده 90 قانون خانواده كشور اردن، همين كار را كردهاند.
القرارات الإستئنافيه،في اصول المحاكمات الشرعيه ، قاضي احمد داود ، ج2، ص912
قانون 10 كشور امارات متحده عربي، نوشته كه طلاقهاي پي در پي يا متعدد در يك مجلس، يك طلاق محسوب ميشود.
الان دنياي أهل سنت، تنها راه گريز از اين معضلات را رفتن به سراغ أهل بيت (عليهم السلام) ميدانند. همان تعبير امام صادق (عليه السلام):
شرقا و غربا، فلا تجدان علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا أهل البيت. الذين نزل عليهم جبرئيل.
آن وقت ما بگوئيم كه جمود بر أهل بيت (عليهم السلام)، تاريك فكري است و روشنفكري اقتضاء ميكند كه ما به أهل بيت (عليهم السلام) جمود نداشته باشيم.
3- مذاهب اربعه، دوران مدت حمل را، 4 سال ميدانند؛ يعني بچه تا 4 سال مي تواند در شكم مادرش بماند و لنگر بياندازد. حتي بعضي از اينها مثل زُهري كه از فقهاي بزرگ أهل سنت است و متوفاي 124 هجري، ميگويد بچه از زمان انعقاد نطفه، تا 7 سال ميتواند در رحم مادر استراحت كند.
اين قانون باعث شده بود كه در مصر، زنان فاسد، فرزندان نامشروع خودشان را به مردان ثروتمند ميبستند و از اين كانال به اموال باد آورده ميرسيدند. تا اينكه وزارت دادگستري مصر، مسأله را به پزشكي قانوني ارجاع داد و پزشكي قانوني مصر، نظر فقه اماميه و أهل بيت (عليهم السلام) را تأئيد كرد. طبق قانون شماره 25 سال 1929، ماده 15، گفتهاند كه حداكثر دوران بارداري، 9 ماه الي 1 سال است.
الاحوال الشخصية، براي محمد محي الدين، ص474
4- در رابطه با عدم جواز وصيت، آقايان أهل سنت بر اين عقيده هستند كه وصيت براي وارث جايز نيست؛ يعني كسي كه ميخواهد از دنيا ميرود، حق ندارد وصيت كند كه اموال مرا چنين و چنان كنيد؛ حتي اگر وصيت كند كه هزار تومان از مالش را در راه خدا صدقه بدهند. لذا تمام وصيتهاي اينچنيني را خلاف قرآن و سنت ميدانند. تا اينكه قانون وصيت در مصر، در ماده 37 سال 1947، طبق نظر أهل بيت (عليهم السلام) پذيرفته شد. قانون در مجلس تصويب شده كه هر كسي ميتواند تا يك سوم مالش را وصيت كند.
الفقه الاسلامي و أدلته، ج10، ص7478
5- در قضيه رمي جمرات، آقاياني كه به مكه مشرف شدهاند يا از تلويزيون ميبينند، روز 10 ذي الحجه كه حاجيان به منا ميروند، واجب است كه حاجي قرباني بكشد و بيايد رمي جمرات كند و 7 سنگ به شيطان بزند. سنيها معتقدند كه تا قبل از اذان ظهر، كسي حق ندارد به شيطان سنگ بزند. اين باعث ميشد كه مردم وقتي نماز ظهر را ميخواندند، چون وقت كم بود، يك ميليون جمعيت جمع ميشدند تا سنگ بزنند و 99% هم سنگشان به آن سنگ نميخورد. غالبا از دور ميايستند و سنگ ميزنند و چون قدرت پرتاب ندارند، سنگ هم به نفرات جلوئي اصابت ميكند و با سر شكسته برميگردند. البته اينها پارسال تصميم گرفتند كه رمي جمرات 2 طبقه كردند.
در سالهاي قبل، يكي از رفقاي ما رفته بود از جلو سنگ ميزند. وقتي آمد، ديديم از سرش خون ميآيد. گفتيم چه شده؟ گفت مرا اشتباهي زدهاند.
اين امر باعث شد كه در مورد رمي جمرات، نظر فقه شيعه و امام صادق (عليه السلام) را برگزينند كه ميگويد از اول صبح تا غروب ميتوان رمي جمره كرد و اين بهتر است. ابوسليمان كه از كِبارعلماي وهابي عربستان است ، در كتاب مجلة البحوث الفقهية المعاصرة، شماره 49، سال 13، ص122، الشوال و ذي القعده و ذي الحجه سال 1421 هجري، ميگويد مذهب اماميه، بنا به نظر آقا امام باقر (عليه السلام) رمي جمرات از صبح است و اگر بخواهيم از كشتار و تلفات جلوگيري كنيم، هيچ راه ديگري جز فقه شيعه اين نداريم.
علامه شيخ زرقاء هم ميگويد ما مصيبتمان اين است كه جمهور فقهاي أهل سنت، رمي جمره را از اول ظهر قرار دادهاند و اين موجب عسر و حرج شده و تلفات انساني شده است؛ ولي در اين مسئله، امام باقر (عليه السلام) از آل محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)، مخالفت كردهاند و بنابراين در اين ايام، از اول صبح ميتوان رمي كرد و بر مكلف است كه از يكي از مذاهب معتبر كه يكي از آنها مكتب شيعه است پيروي كند.
فتاوا المصطفي الزرقاء، ص196
آقا نبي مكرم (صلى الله عليه و آله) با سندهاي صحيح، حتي از آغاز ولادت امام حسين (عليه السلام) بر امام حسين (عليه السلام) گريه كردهاند و در منابع معتبر اهل سنت آمده است.
حاكم نيشابوري از أم فضل نقل ميكند:
فدخلت يوما إلى رسول الله صلى الله عليه و آله فوضعنه في حجره ثم حانت منى إلتفاتة فإذا عينا رسول الله صلى الله عليه و آله تهريقان من الدموع، قالت: فقلت: يا نبي الله! بابي أنت و أمي! مالك؟ قال: أتاني جبريل عليه الصلاة و السلام فأخبرني أن أمتي ستقتل إبني هذا. فقلت: هذا؟ فقال: نعم و أتاني بتربة من تربته حمراء.
هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه.
روزي خدمت رسول الله (صلى الله عليه و سلم) رسيدم و ديدم اشك در چشمانش جاري است. سوال كردم: يا رسول الله! چه شده است؟ فرمود: جبرئيل به من خبر داد كه أمت من، فرزندم حسين را خواهند كشت و تربتي از خاك كربلاء را برايم آورد.
حاكم نيشابوري ميگويد: اين روايت، بنا بر شرايط صحيح بخاري و صحيح مسلم، صحيح است.
المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص176 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص197 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص258 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج12، ص123 ـ إمتاع الأسماع للمقريزي، ج12، ص237 ـ سبل الهدى و الرشاد للصالحي الشامي، ج10، ص154 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج2، ص760 ـ ينابيع المودة لذوي القربى للقندوزي، ج3، ص8
در اوائل ولادت آقا امام حسين (عليه السلام) است كه نبي مكرم (صلى الله عليه و آله) براي عزاي امام حسين (عليه السلام) گريه ميكند.
خود عايشه أم المؤمنين، قضيه گريه كردن و عزاداري پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) براي امام حسين (عليه السلام) را نقل ميكند:
دخل الحسين بن علي رضي الله عنهما على رسول الله صلى الله عليه و سلم و هو يوحى إليه، فنزا على رسول الله صلى الله عليه و سلم و هو منكب و هو على ظهره، فقال جبريل لرسول الله صلى الله عليه و سلم: أتحبه يا محمد؟ قال: يا جبريل! و مالي لا أحب إبني؟! قال: فإن أمتك ستقتله من بعدك. فمد جبريل عليه السلام يده، فأتاه بتربة بيضاء، فقال: في هذه الأرض يقتل إبنك هذا و إسمها الطف.
مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص188 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص107
أم سلمه أم المؤنين هم اين قضيه را نقل ميكند:
كان رسول الله صلى الله عليه و سلم جالسا ذات يوم في بيتي، فقال: لا يدخل على أحد، فانتظرت فدخل الحسين رضي الله عنه، فسمعت نشيج رسول الله صلى الله عليه و سلم يبكي، فاطلعت فإذا حسين في حجره و النبي صلى الله عليه و سلم يمسح جبينه و هو يبكي فقلت: و الله! ما علمت حين دخل، فقال: إن جبريل عليه السلام كان معنا في البيت فقال: تحبه؟ قلت: أما من الدنيا فنعم، قال: إن أمتك ستقتل هذا بأرض يقال لها كربلا فتناول جبريل عليه السلام من تربتها فأراها النبي صلى الله عليه و سلم، فلما أحيط بحسين حين قتل قال: ما إسم هذه الأرض؟ قالوا: كربلاء، قال: صدق الله و رسوله أرض كرب و بلاء.
المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص108 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص188 ـ مسند إبن راهويه، ج4، ص130
وقتي در نامهاي خبر شهادت امام حسين (عليه السلام) به مدينه ميرسد (بعضي ميگويند مروان بن حكم بالاي منبر بود و برخي ميگويند سعيد بن عاص بالاي منبر بود)، حاكم مدينه نامه را پرت كرد به طرف قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و صدا زد:
يا محمد! يوم بيوم بدر.
اي محمد! اين هم انتقام روز بدر كه از تو گرفتيم.
شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج4، ص72 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص75
خود طبري و ديگران از يزيد نقل كردهاند كه وقتي يزيد، رأس مطهر امام حسين (عليه السلام) را ديد، گفت:
ليت أشياخي ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع الأسل
قد قتلنا القرم من ساداتكم و عدلنا ميل بدر فاعتدل
فأهلوا و استهلوا فرحا ثم قالوا يا يزيد لا تسل
لست من خندف إن لم أنتقم من بنى أحمد ما كان فعل
لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحى نزل
اي كاش! بزرگان و اجداد من كه در بدر كشته شدند، زنده بودند و امروز را ميديدند كه چگونه انتقام آنها را از فرزند پيامبر گرفتم ...
تاريخ الطبري، ج8، ص187
از بني أميه جز اين، چيز ديگري انتظار نيست.
وقتي إبن تيميه به يزيد، ميرسد، ميگويد:
يزيد، مجتهد بود و اجتهاد كرد كه قتل حسين بن علي كار خوبي است و يك ثواب هم دارد. چون اگر مجتهد در اجتهادش خطا برود، يك پاداش دارد و اگر خطا نرود، 2 پاداش دارد.
المجتهد إذا إجتهد فأخطا فله أجر واحد و إن أصاب فله أجران.
اما وقتي به امام حسين (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
قيام حسين بن علي، مفسدته أعظم من مصلحته.
قيام حسين بن علي، مفسدهاش بيش از مصلحتش بود.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج2، ص241
يعني مفسده قيام امام حسين (عليه السلام)، سراسر كشور اسلامي را فرا گرفت؛ يعني اگر امام حسين (عليه السلام) در خانهاش مينشست، آسودهتر بود و أمت اسلامي راحتتر بودند
آقاي إبن تيميه حراني (متوفاي 728 هجري) بزرگ نظريهپرداز وهابيت در كتاب منهاج السنة، جلد 1، صفحه 52 وقتي به عزاداري براي امام حسين (عليه السلام) ميرسد، آن را ـ نستجير بالله ـ عملي احمقانه ميداند و ميگويد:
و من حماقتهم إقامة المأتم و النياحة علي من قد قتل من سنين عديدة.
از حماقتهاي شيعيان اين است كه هر سال ماتم ميگيرند و نوحهسرايي ميكنند براي كسي كه سالها قبل به شهادت رسيده است.
همچنين در منهاج السنة،جلد 4، صفحه 334 ميگويد:
و صار الشيطان بسبب قتل الحسين ـ رضي الله عنه ـ يحدث للناس بدعتين: بدعة الحزن و النوح يوم عاشوراء ... و كذلك بدعة السرور و الفرح.
شيطان به سبب شهادت حسين (رضي الله عنه)، 2 بدعت در ميان مردم رواج داده است: بدعت محزون شدن و گريه كردن و نوحهسرايي براي حسين در روز عاشوراء و بدعت شادي و خوشحالي (كه أهل سنت در اين روز دارند).
اين عبارتي است از بنيانگزار فكري و نظري وهابيت.
در مورد نظر إبن تيميه، آقايان ميتوانند مراجعه كنند به منهاج السنة إبن تيميه كه در حقيقت به تعبير آقاي سقاف، منهاج البدعة است. ايشان در اين كتاب ميگويد:
كثيراً مما روي في ذلك كذب، مثل كون السماء أمطرت دما، فإن هذا ما وقع قط في قتل أحد.
بيشتر آنچه كه در اين مورد روايت شده، دروغ است؛ مانند باريدن خون از باران. اين موارد در كشته شدن كسي واقع نميشوند.
و مثل كون الحمرة ظهرت في السماء يوم قتل الحسين و كذلك قول القائل: ما رفع حجر في الدنيا إلا وجد تحته دم عبيط، هو أيضا كذب بين.
و مانند سرخ شدن آسمان در روز قتل حسين و همچنين اينكه ميگويند: هيچ سنگي در دنيا برداشته نشد، مگر اينكه در زيرش خون لخته شدهاي وجود داشت. اينها دروغي آشكار است.
منهاج السنة لإبن تيمية، ج4، ص560، تحقيق دكتر محمد رشاد سالم
من چند نمونه از اتفاقاتي كه در عالم رخ داده است را به صورت خلاصه بيان ميكنم:
نمونههايي از اتفاقات در عالم، بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام)
نمونه اول: برخورد ستارگان با يكديگر
در معتبرترين منابع أهل سنت مانند تاريخ الإسلام ذهبي و تهذيب الكمال في أسماء الرجال مزي آمده است كه بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام)، ستارگان آسمان با همديگر برخورد كردند.
عيسي بن حارث الكندي ميگويد:
لما قتل الحسين، مكثنا سبعة أيام، إذا صلينا فنظرنا إلي الشمس علي أطراف الحيطان، كأنها الملاحف المعصفرة و نظرنا إلي الكواكب يضرب بعضها بعضا.
وقتي حسين كشته شد، تا هفت روز، وقتي به آسمان نگاه ميكرديم، آسمان را مانند لحاف رنگين و قرمز ميديديم و ستارگان را ميديديم كه گويا با همديگر برخورد ميكردند.
تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص433 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص15 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص227 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص312 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص114
اين مطالب از كتابهايي است كه من گمان نميكنم هيچ أهل سنتي در اعتبار آنها شبهه داشته باشد.
نمونه دوم: گريه كردن آسمان
در بعضي از روايات آمده است كه إبن سيرين ميگويد:
لم تبك السماء علي أحد بعد يحيي بن زكريا، إلا علي الحسين بن علي.
بعد از يحيي بن زكريا، آسمان بر كسي گريه نكرد، جز بر حسين بن علي.
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص312 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص225
نمونه سوم: خون گريستن آسمان
آقاي نضرة ازدية ميگويد:لما قتل الحسين بن علي مطرت السماء دما.
وقتي حسين كشته شد، آسمان خون گريه كرد.
الثقات لإبن حبان، ج5، ص487 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص227 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص433 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص312
باز هم در سير أعلام النبلاء،جلد 3، صفحه 312 آمده است:
لما قتل الحسين، مطرنا مطرا كالدم علي البيوت و الجدر.
وقتي حسين كشته شد، از آسمان باراني ميآمد كه مانند خون بود كه بر در و ديوار ميباريد.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص228 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص433 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص16
نمونه چهارم: سياه شدن آسمان و ديده شدن ستارگان در روز
در بعضي از روايات آمده است:لما قتل الحسين، إسودت السماء و ظهرت الكواكب نهارا، حتي رأيت الجوزاء عند العصر و سقط التراب الأحمر.
وقتي حسين كشته شد، آسمان سياه و تاريك شد و ستارگان آشكار شدند. به قدري آسمان تاريك شده بود كه در هنگام عصر، ستاره جوزاء را ديدم و خاكهاي قرمز از آسمان ميباريد.
تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص432 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص226 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص305
نمونه پنجم: سرخ شدن آسمان
در بعضي از روايات آمده است:إحمرت آفاق السماء بعد قتل الحسين بستة أشهر، نري ذلك في آفاق السماء كأنها الدم.
وقتي حسين كشته شد، تا 6 ماه آسمان به رنگ قرمز شد و وقتي به آسمان نگاه ميكرديم، مانند خون بود.
تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص432 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص312 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص15 ـ تفسير إبن كثير، ج4، ص154 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج6، ص31 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص227
نمونه ششم: جاري شدن خون از ديوار
در تهذيب الكمال في أسماء الرجال مزي،جلد 6، صفحه 434 اين تعبير آمده است:
وقتي سر حسين را به كوفه آوردند و در دار الإماره قرار دادند:
لما جئ برأس الحسين فوضع بين يديه، رأيت حيطان دار الامارة تسايل دما.
ديدم كه از ديوارهاي دار الإماره خون جاري ميشود.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص229
نمونه هشتم: خورشيد گرفتگي
در بعضي از روايات آمده است:لما قتل الحسين بن علي، كسفت الشمس كسفة، بدت الكواكب نصف النهار.
وقتي حسين بن علي كشته شد، خورشيد گرفتگي شد و ستارگان در وسط روز در آسمان ظاهر شدند.
تلخيص الحبير لإبن حجر العسقلاني، ج5، ص84 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص433 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص228 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص197 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج3، ص337 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص114
نمونه نهم: وجود خون لخته در زير سنگهاي بيت المقدس
آقاي امام زهري (متوفاي 124 هجري) كه براي أهل سنت جايگاه ويژهاي دارد، ميگويد:لما قتل الحسين بن علي (رضي الله عنه)، لم يرفع حجر ببيت المقدس إلا وجد تحته دم عبيط.
وقتي حسين بن علي (رضي الله عنه) كشته شد، هر سنگي را كه در منطقه بيت المقدس بلند ميكردند، خون لخته وجود داشت.
مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج9، ص196 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص113 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14 ص229 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج6، ص434 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص314 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص305 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص16 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج8، ص219 ـ المناقب للموفق الخوارزمي، ص388
جالب اين است كه وقتي در مجلس وليد بن عبد الملك اين قضيه را نقل كردند، گفتند:
چه كسي از اين قضايا اطلاع دارد؟ گفتند: آقاي زهري. آقاي زهري را آوردند و گفت: بله، من يقين دارم و بررسي كردم كه بعد از شهادت حسين بن علي، در منطقه بيت المقدس، هر سنگي را كه برميداشتند، در زير آن خون لخته شدهاي وجود داشت.
تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص305
در بعضي از منابع هم آمده است كه جناب آقاي عبد الملك همچنين قضيهاي را شنيده بود و خواست تحقيق بكند و يك نفر را به اطراف منطقه بيت المقدس، فلسطين فعلي فرستاد و از آقاي رأس الجالوت، از علماء بزرگ يهود سؤال كردند:
آيا در زمان شهادت حسين بن علي در سال 61 هجري، در روز 10 و 11 محرم، اتفاقي در اينجا افتاده بود؟
قال رأس الجالوت: ما كشف يومئذ حجر إلا وجد تحته دم عبيط.
رأس الجالوت گفت: در آن روز، هيچ سنگي برداشته نشد، مگر اينكه در زيرش خونه لختهاي وجود داشت.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص16 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص230 ـ معرفة الصحابة لأبو نعيم الإصفهاني، ج2، ص662
بنده بحثي با مفتي اعظم عربستان آقاي شيخ عبدالعزيز داشتم، كه البته ايشان خيلي مؤدب و با احترام برخورد ميكرد. يكي از پرسشهايي كه از ايشان داشتم اين بود كه شما به چه دليلي ميگوئيد توسل به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و انبياء و اولياء جايز نيست و حرام است؟ برخي از سايتها و نشريات اين استان هم در همين راستا حركت ميكنند و تفكرات وهابي دارند و اين تفكرات را هم تبليغ ميكنند. ايشان جواب داد كه در قرآن آيات متعددي داريم كه از توسل به غير خدا نهي كرده؛ قرآن ميگويد: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا كسي ديگر را با خدا نخوانيد. (جن/18)
خواندن غير خدا و واسطه قرار دادن، شرك است. چند آيه ديگر در اين زمينه آورد. گفتم كه ما نبايد:
يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ (نساء/150)
باشيم. اگر قرآن ميگويد: فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا، اين ناظر به كفار و مشركين است كه در كنار خداي عالم، از بتهاي خود طلب شفاعت ميكردند و بتها را ميپرستيدند؛ قرآن در چند جا به صراحت در مشروعيت توسل سخن گفته است. در سوره يوسف از قول فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام) كه به پدرشان عرض ميكنند:
قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا (يوسف/97)
اي پدر، براي ما از خداوند طلب مغفرت كن.
اگر يك شيعه در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بگويد: يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله
چه تفاوتي است ميان آن آيه با اين دعا؟
حضرت يعقوب (عليه السلام) هم به فرزندانش نگفت كه شما مشرك شدهايد و ميان خود و خدا مرا واسطه قرار دادهايد. بلكه گفت: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي (يوسف/98)
من براي شما در آينده از خداوند طلب مغفرت ميكنم.
در سوره نساء، قرآن صراحت دارد كه: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا اي پيامبر، آنان كه گناه كردند و به خود ظلم كردند، اگر نزد تو آمدند و استغار كنند و تو براي آنها طلب مغفرت كني، خدا آنها را ميبخشد. (نساء/64)
آيا اين جز توسل، چيز ديگري است؟! اين منطق قرآن است و روايت نيست.
عزيزان مراجعه كنند به كتابهاي فقهي أهل سنت، در شافعيها كتاب مجموع نووي، در حنفيها مبسوط سرخسي، در حنبليها مغني ابن قدامه و در مالكيها مدونةالكبري مالك، همه اين آيه را آوردهاند در آداب زيارت قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). يعني كسي كه حج را انجام داد، كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بايستد و سلام كند و بگويد كه خداوند در قرآن اين آيه را گفته و الان من نزد تو آمدهام و از تو درخواست ميكنم كه از خداوند براي من طلب مغفرت كني.
وقتي من اين آيات را خواندم، مفتي اعظم به من گفت كه اين آيات مربوط به زمان حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و بعد از رحلت او، اين آيات اثر خودش را از دست داد و صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از او به قبر او متوسل نشدند. گفتم كه اين كه ميگوئيد صحابه بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به قبر او متوسل نشدند، يعني قبول نداريد كه هيچيك از صحابه كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده باشند و از او طلب شفاعت و حاجت كنند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بين خود خدايشان واسطه كنند؟ اين خلاف رواياتي است كه در كتب أهل سنت آمده. بيهقي در دلائل النبوة به صراحت دارد كه در زمان خلافت جناب خليفه دوم كه قحطي آب آمد، يكي از صحابه به نام بلال بن حرث كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و عرضه داشت كه:
يا رسول الله! قد هلك الناس، استسق لأمتك. يا رسول الله! مردم بر اثر قحطي و نيامدن باران نزديك است كه نابود شوند، از خداوند براي مردم طلب رحمت كن.
نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به خواب او آمد و گفت برو نزد خليفه و از من به او سلام برسان و بگو:
در آيندهاي نزديك رحمت خداوند سرازير خواهد شد.
اين روايتي است كه در تمام كتب روائي أهل سنت آمده است. ايشان گفت كه اين روايت ضعيف است و سند ندارد. گفتم اتفاقا جناب آقاي ابن حجر عسقلاني از استوانههاي علمي رجالي أهل سنت در كتاب فتح الباري، ج2، ص412 صراحت دارد كه اين روايت صحيح است. آقاي ابن كثير دمشقي در كتاب البداية و النهاية، ج7، ص105 ميگويد روايت صحيح است. وقتي روايت را از دو شخصيت بزرگ علمي أهل سنت آوردم، ايشان شروع كرد و گفت كه مباني شرك اين است و و مباني توحيد اين است و .... يكي از معاونينش برگشت به او گفت كه اي شيخ! اين چه جوابي است كه ميدهي؟ تناسبي با اشكال ايشان ندارد. ايشان ميگويد كه ابن حجر و ابن كثير صراحت دارند بر صحيح بودن روايت؛ اگر شما راست ميگوييد، تصحيح اين دو را مناقشه كنيد. ايشان گفت اين دو كتاب را بياوريد با همان آدرسي كه داده است. آوردند و روايت را خواندند و ديدند كه درست است.
سايت ولي عصر
امروز قصد داريم يكي از روايات مشترك بين صحيحين يعني صحيح بخاري و صحيح مسلم رو بررسي كنيم. حديث مورد نظر با نام ام زرع معروف مي باشد. اميدوارم در فضايي منطقي و بدور از تعصب مطالعه فرماييد
بخارى در كتاب النكاح صحيح خود و مسلم در كتاب فضائل الصحابة بعد از باب فضائل عايشه (كه چون اين حديث ربطى به فضيلت كسى ندارد لابد به عنوان تتمه فضائل عايشه آورده است!) حديثى طولانى نقل كرده اند كه مملو از كلمات غير مأنوس بوده و در آن از قول عايشه آمده است كه يازده زن با هم تعهد كردند كه درباره شوهرانشان هر چه هست بگويند و لذا هر يك از آنان در تعريف و يا بدگوئى آنها مطالبى گفتند كه در شرح و معناى بعض از لغات آن بين ادباى مشهور اهل سنت اختلاف است.
تا آنكه نفر يازدهم مىگويد: همسرم ابو زرع است (بايد مى گفت: همسرم ابو زرع بود!) و بعد از وصف او از ام أبي زرع (يعنى مادر شوهر) و ابن أبي زرع (پسر شوهر) و بنت أبي زرع (دختر شوهر) و جارية أبي زرع با همان كلمات نامأنوس سخن گفته و در آخر مىگويد كه روزى ابو زرع بيرون رفت زنى را ديد كه دو پسر داشت و پس از نقل بعض محاسن آن زن مى گويد كه ابو زرع مرا طلاق داد و با آن زن ازدواج كرد و من بعد از او با مرد ديگرى ازدواج كردم. آنگاه بعض صفات همسر جديدش را مىگويد. عايشه پس از نقل اين داستان مىگويد كه رسول خدا به من گفت: «كنت لك كأبى زرع لام زرع». يعنى من براى تو مثل ابو زرع براى ام زرع مىباشم.
صحيح البخاري – البخاري – ج ۶ – ص ۱۴۷- دارالفكر
صحيح مسلم – مسلم النيسابوري – ج ۷ – ص ۱۴۰- دارالفكر
دوستان اهل سنت عزيز ما كه نفهميديم هدف از نقل اين روايت چه بوده است! يازده زن دور هم نشسته و غيبت شوهرانشان را نموده و اسرارشان را برملا كردند -آن هم با كلماتى نامأنوس- و آيا عايشه در آن جمع حاضر بود؟ اگر بود چرا نهى از منكر نكرد و اگر نبود از كجا آن را دانست؟ و آيا داستان مذكور را براى رسول خدا شرح داد كه حضرت آن جمله را فرمود؟ و چرا پيامبر به عايشه اعتراض نكرد كه چرا گوش به غيبت دادى؟ نفر يازدهم چرا از شوهر قبلى خود مطالبى گفت و چرا از مادر و پسر و دختر و كنيزش تعريف كرد؟ آيا رسول خدا كه آن جمله را به عايشه فرمود، منظورش آن بود كه من هم مثل ابو زرع كه ام زرع را طلاق داد تو را طلاق مىدهم؟ و اگر محبتهاى ظاهرى مراد آن حضرت بود (از قبيل تأمين غذا و لباس و امثال آن) كه قطعا او عدالت را بين همسرانش رعايت كرده و فرقى بين آنها نمىگذاشت آرى فرق عايشه با ساير همسران پيامبر اين بود كه او حضرتش رامىآزرد (و بعد از او حفصة) و ساير زنها يا او را آزار نمىدادند و يا اگر موردى بود به تحريك عايشه انجام مىشد (چنانچه گذشت).
حالا نميدونم بالاخره. غيبت حرام نيست يا هست؟
سخن چيني گناه هست يا نيست؟
و اينكه منظور پيامبر از اون موضوع چيه كه من براي تو مثل ابوزرع براي ام زرع مي باشم
گفتگوي ارام بين شيعه و سني
درباره نظر أهل سنت نسبت به امام زمان (عليه السلام)، بايد بگوييم كه اين بحث خيلي مفصلي است و ما فقط به چند نكته اشاره ميكنيم:
جناب آقاي فقيه ايماني كه از علماء بزرگ اصفهان هستند؛ كتابي دارند به نام الإصالة المهدوية في الإسلام و در صفحه 81، نام 112 نفر از علماء أهل سنت را آورده كه معتقد به ولادت آقا امام زمان (عليه السلام) در سال 255 هجري هستند و معتقدند كه اين بزرگوار در قيد حيات است.
جناب آقاي دكتر سامر عميدي كه فوق دكتراي خودشان را از دانشگاه بين المللي لندن گرفتهاند، در كتاب دفاع عن الكافي، جلد 1، صفحه 565، نام 128 نفر از علماء أهل سنت را آورده كه معتقد به ولادت آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هستند.
همچنين شخصيتهايي مانند إبن أثير جزري (متوفاي 630 هجري)، در كتاب الكامل، جلد 7، صفحه 274 و آقاي إبن خلّكان، از استوانههاي علمي أهل سنت، وقتي به حضرت مهدي (عليه السلام) ميرسد، ميگويد:
كانت ولادته يوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس و خمسين و مائتين.
ولادت ايشان در روز جمعه، نيمه شعبان سال 255 هجري بود. وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج4، ص176.
همچنين آقاي ذهبي در تاريخ الإسلام، جلد 19، صفحه 113 و جناب آقاي إبن وردي در تاريخ بن الوردي، جلد 1، صفحه 319 و جناب آقاي أبو طولون در كتاب الائمة الإثنا عشر، صفحه 118 و آقاي إبن حجر هيثمي در كتاب الصواعق المحرقة، صفحه 124 و آقاي شبراوي شافعي در كتاب الإطحاف بحب الأشراف، صفحه 68 ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) را ميآورند و آقاي زركلي، از علماء وهابي در كتاب الأعلام، جلد 6، صفحه 80 در مورد ولادت حضرت مهدي (عليه السلام) ميگويد:
و مات أبوه و له من العمر خمس سنين.روزي كه پدرش از دنيا رفت، 5 ساله بود. و قيل في تاريخ مولده: ليلة نصف شعبان سنة 255 و في تاريخ غيبته: سنة 265
در تاريخ ولادتش هم گفته شده است كه در شب نيمه شعبان سال 255 هجري قمري و تاريخ غيبتش هم سال 265 هجري قمري بود.
البته سال غيبت را اشتباه نوشته است و در سال 260 هجري بوده است